فتحعلی پیام محبت را شنید و دانست این زن می رود که اصفهان را ،و گذشته را از خود دور کند.
گفت :" بر این اندیشه نبودم برای تو نامی برگزینم"
این بار صدای زنانه و آمرانه گفت " اینک باش!"
فتحعلی خان ،دلاوری از کف داد :" امین و مونس و محرم من"
صدا گفت :" امینه ام خواندی ؟"
فتحعلی خان در دل گفت :امینه..
و خاتون ،امینه شد!
امینه |مسعود بهنود | سال انتشار ۱۳۲۵
پاییز ۹۷ | سئول