هور

تارا می نویسد

هور

تارا می نویسد

سه شنبه ها با موری. پایانی

موری پیشنهاد بهتری داشت. به چند نفر زنگ زد.

تاریخی را انتخاب کرد و در بعد از ظهر سرد یک روز یکشنبه با جمعی از دوستان و بستگانش در منزل قرار گذاشت. میخواست در حالی که هنوز زنده است ،مراسم تدفین اورا به جای آورند. 

همه حاضران در وصف استاد پیر من سخرانی کردند. بعضی نی گریستند و بعضی می خندیدند.

موری با آن ها خندید و گریست. موری گفتن آنچه را اغلب از دوستان و عزیزانمان دریغ می کنیم با همه ما در میان گذاشت. مراسم تدفین آنروز موفقیتی تابناک بود.

با این تفاوت که موری هموز زنده بود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد