چراغ ها را من خاموش میکنم | زویا پیرزاد | ادبیات ایران | ۲۹۳ صفحه | نشر مرکز | چاپ چهل و هشتم
تعریف کتاب رو بار ها شنیدم و از سوی چندین نفر پیشنهاد خوندنش رو گرفته بودم و خیلی خیلی مشتاق برای خوندنش و الحق هم که خوندنی و دلنشین بود. مخصوصا برای من که شیفته ی این سبک و سیاق نوشته هام. ژانری که از زندگی های ایرانی و دغدغه هاشون میگه و من راحت تر میتونم با شخصیت ها همزادپنداری کنم چون از جنس خودم و کشورم هستن.
و این بار ژانر مورد علاقه ی من از جنوب کشور سردر آورده بود. جایی که تقریبا هیچ تصوری از آدم هاش و زندگی هاشون و سنت هاشون نمیدونم و نمیدونم چرا هیچوقت هم کنجکاو نبودم که برم دنبالش و تجربه کنم. یجورایی باید اعتراف کنم که نسبت به محل زندگیم و شمالی بودنم همیشه گارد گرفتم و محافظت کردم از اصالتم و نخواستم جز این چیزی ببینم اما حالا خوندن از جنوب کشور و تفاوت هامون خیلی خیلی برام جذاب و دلنشین بود. هوس کردم به جنوب مسافرت کنم و گرما و آب و هواش رو لمس کنم. قلم نویسنده فوق العاده روون و دلچسبه. خوندنش آرامش زیادی به همراه داره و من جز اون دسته بودم که کتاب رو یک سره خوندم بدون وقفه و اصلا نتونستم دل بکنم. راجع به پایانش تصور خاصی داشتم. فکر میکردم خیلی باید اتفاق عجیبی داشته باشه و از اون پایان هایی باشه که تحت تاثیر قرار بگیرم اما بر خلاف تصورم یه اتمام فوق العاده آروم و شادی داشت و با کل کتاب هماهنگ بود. در کل باید بگم خیلی لذت بردم و خوندنش رو اول به خانم های خونه دار بعد به دختر ها و بعد هم به همه ی کتابخون ها پیشنهاد میکنم. :)