هور

تارا می نویسد

هور

تارا می نویسد

خیلی وقته میخواستم بیام و از کتاب هایی که دوستشون نداشتم و نتونستم کامل بخونمشون بنویسم . اما نشد و نمیشه.. یعنی نمیتونم با قطعیت بگم که کتاب رو دوست ندارم و حس میکنم باید چند بار دیگه بخونمشون تا واقعا بتونم نظر منفیمو به اشتراک بذارم اما فقط این رو میتونم بگم که یک سری کتاب ها هستن که هیچ جوره نمیتونم با ژانر  و سبک نوشتاریشون ارتباط برقرار کنم و تا به الان پنج تا  از این کتاب ها رو کنار گذاشتم.

میخوام اسم هاشون رو بگم تا شاید کسایی که کتاب خوندنشون مثل انتخاب های منه ، سمت اینا نرن چون لذت کافی رو نمیبرن.

شاید یک روزی سر فرصت از اینا هم گفتم و نوشتم دربارشون.


عقاید یک دلقک | هاینریش بل

گرگ بیابان |هرمان هسه

سال بلوا |عباس معروفی

عامه پسند |چارلز بوکوفسکی

دختری در قطار |پائولا هاوکینز

فرار از اردوگاه ۱۴|بلین هاردن

برف های کلیمانجارو |ارنست همینگوی



من از کتاب هایی که جملاتش از کلماتی تشکیل شده باشه که رابطه عاطفی باهم ندارند ، خوشم نمیاد. کتاب هایی که نویسنده با کلمات بازی کرده و صرفا خواسته جملات ناب و تازه ای پدید بیاره  و به فضا و حسی که اون جملات به وجود میارن توجه نکرده.  کتاب رو باید فهمید... حس کرد.. باید بشه باهاش زندگی کرد... من نتونستم با این چند تا کتاب تا الان ارتباط برقرار کنم هرچند که تعریف هاشون رو بسیار شنیدم و طرفداران زیادی هم دارن.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد