هور

تارا می نویسد

هور

تارا می نویسد

ملت عشق . حس های من

 کلی حرف تو فکرمه که درهم برهم پخش شدن تو زاویه های مختلف ذهن و احساساتم. نمیدونم میتونم همش رو به کلمه تبدیل کنم یا نه..  این کتاب خاصه. از این نظر که با پنهانی ترین و درونی ترین شخصیت مخاطب پیوند میخوره و احساساتش رو درگیر میکنه و هر کسی که بخونه حس میکنه یه پیوندی با متن کتاب داره.. خیلی حس عجیبیه... از اون دست کتاب هاست که میتونه متحول  کنه آدم هارو.. به خصوص اون هایی که عشق به خدا  رو کم دارن و این خلا رو حس میکنن تو قلبشون و آماده ی پذیرش همچین مکتب بزرگی هست قلبشون.. نکته ی عجیب دیگه کتاب اینه که دو تا داستان کاملا متفاوت تو دوتا قرن خیلی دور از هم روایت میشن و در کمال حیرت در آهم آمیخته میشن...از اون کتاب هاست که من به دوباره و دوباره خوندنش فکر میکنم. به تصاحب کردن کاملش. این کتاب عمیق ترین حس هاتو بیدار میکنه.. شک هاتو بیدار میکنه و بهشون جواب بده... جواب خیلی از سوال هایی که در مورد خودت داشتی و راه حلی براشون نداشتی...

نمیدونم شاید برای من انقدر دلنشین بود کتاب .. خیلی خیلی بهش نیاز داشتم تو این برهه از زندگیم.... انگار که خدا بهم هدیه داده باشدش... انگار که صدامو شنیده و خواسته کمکم کنه.. انگار جواب تمام بن بست هام بوده...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد